هم صدای خوبم

تو دنیا 2نفر دردامونو میشناسه و امید میشه داشت

که تنها نیستیم یکی خدایکی اون که درد مشترک

 داشتی باهاش...

خدا که قربونش برم ما در حدش نیستیم

 هم دردم که اگه مرهم بلد بود خودش درد

نمی کشید...بازم خدا  بازم خدا....

نوشته شده در یک شنبه 29 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط سارا| |

هوا خیلی دلگیره...وقتی.............دل گیره

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 29 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 4 بعد از ظهر توسط سارا| |

 

نوشته شده در یک شنبه 29 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 4 بعد از ظهر توسط سارا| |

بی حوصله که میشم میام پای سیستم میشینم با خودم میگم دلمو بریزم رو صفحه بعد مکث میکنم با خودم میگم

 

اخه تو روزگادت اینه بقیه چه گناهی کردن که باید چرت و پرتای تورو بخونن...واقعا تو چه گناهی کردی .....

نوشته شده در شنبه 26 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط سارا| |

تصمیم گرفتم تو دنیای مجازی با کسی حرف از دلم نزنم یعنی قول دادم ...

 

به کی؟به خودم ودلم......

نوشته شده در شنبه 26 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط سارا| |

 

 

تمام شهر ویران است




و بوی گند ادمها

 

 

 

واندوه من تنها....

 

 میترسم خیال خودکشی




بر ذهن گنجشکهای

 

 

 بی تقصیر شهر اندازد

 

 

 

 چه پروازها میان اوج رنگ میبازد

 

 

 

به روی پشت خنجر خورده ام

 

 

 ویرانه میسازد.

نوشته شده در جمعه 20 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 1 بعد از ظهر توسط سارا| |

هر چی که اینجا میخونید

 

 

تاولهای مغزیه که هنوز هم


 

 

جا داره واسه زخمای جدیدو

 

 

تاولای چرکین  .....

 

(اینم به سفارش نوشتم)-

نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 6 بعد از ظهر توسط سارا| |

میشود به احترام باقی مانده ی این حس

 

سالها نشست و گریست.......

 

گریست برای لحظه هایی که گذراندیم

 

 بی انکه بدانیم فردا چه میشود

نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 6 بعد از ظهر توسط سارا| |

امیدوارم از چیزایی که میخونید خوشتون بیاد




حتی شده به اندازه ی یک اتم........



یک اتم خنثی......

نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 6 بعد از ظهر توسط سارا| |

تاراج زرد بی امان پاییز



هیچ هجوم سختی نبود بر ریشه ای

 

 

 

که عمری خاک بر سر است.......

نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 6 بعد از ظهر توسط سارا| |

  نه.......

 

 

  اهسته هم سخن نگو

 

 

 اینجا ستاره هم

 

 

از اسمانش حرفی نمیزند

 

 

 اینجا سکوت را هم سر میبرند

 

 

  سکوت کن ....

 

 

  ودعا کن سکوتت را سر نبرند....

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط سارا| |

مرا اندیشه های کهنه ام

 

 

پر رنج میسازد

 


درون ذهن مسمومم تفکر رنگ میبازد

 


خیال مرگ دارد این من افسرده ی

 

 

عاصی

 


چه مشتاقانه بر این مرگ مینازد.....





نوشته شده در شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 5 بعد از ظهر توسط سارا| |

بازم پاییز شد هم سکوت مهر شد

 

هر سال که میگذره بی مهری مهر

 

بیشتر بهم ثابت میشه

 

واین قانون اثباته تمام ناتمامهاست

 

مهری که تو رفتی تا ابد پاییز شد...

 

چه بخوام چه نخوام....

نوشته شده در پنج شنبه 7 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط سارا| |

نوشته شده در پنج شنبه 7 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 11 قبل از ظهر توسط سارا| |


Power By: LoxBlog.Com