هم صدای خوبم

 با دستهای خالی ام باز هم نفس کشید. 

باز هم میشود  زیر باران قدم زد میشود تمام شب را به تو فکر کرد 

آهسته آنقدر آهسته که خودت هم نشنوی

با همین دستهای خالی میشود ...

میشود هزار بار گلهای پرپرشده را دلداری داد .

باهمین دستهامیشود سکوت کرد.میشود سکوت را شکست .

میشود کوچ کرد تا خدا

تا آنجا که فقط عشق است وعشق است وعشق....

خدا را در آغوش کشید

و گفت آه ه ه چقدر دلم برایت تنگ شده بود من کجا بودم که تورا ندیدم؟

نوشته شده در شنبه 28 / 6 / 1391برچسب:,ساعت 6 بعد از ظهر توسط سارا| |

نوشته شده در دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:,ساعت 7 بعد از ظهر توسط سارا| |

بالاخره يه روز اين موبايلو بر ميدارم شمارتو

ميگيرمو بدون سلام بهت ميگم :


لعنتی... هيشكي مثل من دوستت نداشت


بعدم قطع ميکنم..!

نوشته شده در دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:,ساعت 7 بعد از ظهر توسط سارا| |


Power By: LoxBlog.Com