هم صدای خوبم
رسیدیم به جایی که مرگ آسانترین اتفاق زندگیمان شد او میمیرد و ما ... خوشبحالش راحت شد من حالا نوجوانی و جوانیم گذشته هزاران درد انباشه دارم که حتی دلم نمیخواهد به آنها سر بزنم سری تکان میدهم و دلم را به کوچه ی سمت چپ میزنم که انگار که تو خوشبخترین زن جهانی خوشبختی اینچنین ساده قابل درک است .کافیست میان غصه هایت برقصی سالهایی گذشت وماه هاو روزهایی ... لحظه هایی سخت و آسان شاد و غمگین و این عمر من بود سلام به روزهای جدیدی که خواهند آمد که یا من را دارند یا ندارند ...
Power By:
LoxBlog.Com |