هم صدای خوبم

رسیدیم به جایی که مرگ آسانترین اتفاق زندگیمان شد

او میمیرد و ما ...

خوشبحالش راحت شد 

من حالا نوجوانی و جوانیم گذشته 

هزاران درد انباشه دارم که حتی دلم نمیخواهد به آنها سر بزنم 

سری تکان میدهم و دلم را به کوچه ی سمت چپ میزنم که انگار که تو خوشبخترین زن جهانی 

خوشبختی اینچنین ساده قابل درک است .کافیست میان غصه هایت برقصی 

نوشته شده در شنبه 27 / 2 / 1401برچسب:,ساعت 2 قبل از ظهر توسط سارا| |

سالهایی گذشت وماه هاو  روزهایی ...

لحظه هایی سخت و آسان شاد و غمگین 

و این عمر من بود 

سلام به روزهای جدیدی که خواهند آمد  

که 

یا من را دارند یا ندارند ...

نوشته شده در چهار شنبه 26 / 2 / 1401برچسب:,ساعت 10 بعد از ظهر توسط سارا| |


Power By: LoxBlog.Com